رویای من اینست که روزی این کشور بهپا میخیزد و به معنای واقعی اعتقادات خود جان میبخشد: «ما این حقیقت را که همه انسانها برابر خلق شدهاند آشکار و بدیهی میدانیم (1) من یه رویاهایی دارم که زنده میخوامش یا یه سنگینیشم هستم تا سنگ آخرش (2) رویایی که مقصدشم خیلی دور نیست چاله هاش و میشناسم قبل دورخیز (3) من یه کشوری رو میبینم که روبراه و سالمه از لحاظ فکریشم تو رفاه کامله (4) یه سقفی که ستوناش علم هستو بینش فرق داره با الانه هردنبیلش (5) یه وطنی که تقویمش پر خون نیست که توش حجاب قشنگه ولی اجبار نیست حق انتخاب داشتن قشنگتره (6) و این تقارن بین و خوب و بد یه داستانه همون دستی که برنج کاشته داس داره (7) تو از توبه هات بگو قبل انتقام من از رویاهام میگه قبل انقلاب (8) از میدون که گرفتار برخلاف اسمش یه 8 سفید وسط مردمک چشمش (9) اونکه اولش با آسمونه انتهاشون ببین که پاهاشو قفل زدن به زنجیر زمین (10) از مردمی که همشون نسخه مادرن هرکی خودشه شاید کامل نباشه اما واقعیتره (11) قیمت ها بالاست ختی صرف نکنه آخه هزینه کپی که صد تومنه (12) یه کشوری که توش همه سرگرم کار شدن زندگی میچسبه با یه نمه ترشی فرق داره با الان که سر گرم میشه فقط زیره نور خورشید (13) نه توش موسیقی حرامه نه موی لخت زن به کسی که چماق داره نون مفت میدن (14) همه رویاهام همینه ها ؟ چیه تخم سگ ؟ اگه تو کتت نرفته شل کن تف بزن این امید ماست. این باوری است که با خود به جنوب میبرم. با این باور ما خواهیم توانست از کوهها ناامیدی سنگ امید بتراشیم. با این باور خواهیم توانست هیاهوی ناسازگاری کشورمان را به همنوایی زیبایی از برادری بدل کنیم. با این باور خواهیم توانست با هم کار کنیم، با هم دعا کنیم، با هم مبارزه کنیم، با هم به زندان رویم، با هم از آزادی دفاع کنیم، مطمئن از اینکه سرانجام روز آزادی مان فراخواهد رسید