هم خوان من از دنیا چی میخوام ؟ هیچی! به جز یه دست رخت مشکی که بپوشم نایی باشه تو پاهام که راه برم لابه لای مزار آرزوهام یه بیل و کلنگ نبش قبر کنم جووناشون و بکشم بیرون و بیفتم رو جنازه هاشون و لم بدم دستای بی جونشون رو بگیرم و برقصیم باهم با یه آهنگ غمگین که میاد بیرون از ضربان قلبم آخرین نوازنده ی زندگیم آخرین حرفم من فرزند هیچم درندشت این شهر سر چهار راهه نا کجام تو بگو کدوم ور بپیچم ؟ دست کیو بگیرم ؟ به روی کی بخندم ؟ وقتی کل شهر تشنه ان آب و رو کی ببندم ؟ پدر فرزند نامادری نا اهلم بغضیم که تف میشه با یه کوهی از حسرت خلط تف کام بعد سنگین تر مسیح جاودانم من بسوزه از دردتون اگه جام باشه و رام بدید تو یه گوشه از قلبتون مرهم درد میشم نیلوفر آبی این قصه ی تلخ میشم ابر میشم میبارم تا آخرین قطره ی اشک من از کویر بیزارم چه سکوت دردناکی چه سکوت دردناکی هم خوان من از دنیا چی میخوام ؟ هیچی! به جز یه دست رخت مشکی که بپوشم نایی باشه تو پاهام که راه برم لابه لای مزار آرزوهام یه بیل و کلنگ نبش قبر کنم جووناشون و بکشم بیرون و بیفتم رو جنازه هاشون و لم بدم دستای بی جونشون رو بگیرم و برقصیم باهم با یه آهنگ غمگین که میاد بیرون از ضربان قلبم آخرین نوازنده ی زندگیم آخرین حرفم چه سکوت دردناکی چه سکوت دردناکی