یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم خود را چو فرو ریزم با خاک در آمیزم و گرنه من همان خاکم که هستم یک روز سر زلف بلُندَت چینم، بهر دل مسکینم، اینم جگرم، اینم، اینم یک روزکه باشم مست، لایعقل و تُرد و سسست، یک روز ارس گردم، اطراف تو را گردم کشتی شوم جاری، از خاک بر آرم تو، بر آب نشانم تو، دور از همه بیزاری... دریای خزر گردم (هِی)، خواهی تو اگر جونم محصول هنر گردم، خواهی تو اگر جونم یک روز بصر گردم، یک روز نظر گردم، پانصد سر سر در گم... ای وای، ای وای، ای وای... حبل المتین گیست، جمعا به تو آویزیم لاتفرقوا واعتصمو، لاتفرقوا واعتصمو، لاتفرقوا واعتصمو... واعتصمو بحبل الله جمیعا و لا تفرقو، جمیعا و لا تفرقو واعتصمو بحبل الله جمیعا و لا تفرقو، جمیعا و لا تفرقو واعتصمو بحبل الله جمیعا و لا تفرقو... واعتصمو بحبل الله واعتصمو بحبل الله واعتصمو بحبل الله جمیعا و لا تفرقو... یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم... یک روز دو چشمم خیس یک روز دلم چون گیس آشفته و ریساریس بردار دگر بردار بردار به دارم زن از روی پل فردیس... دریای خزر گردم، خواهی تو اگر جونم صد سینه سپر گردم، خواهی تو اگر جونم یک روز بصر گردم، یک روز نظر گردم، پانصد سر سر در گم... ای وای، ای وای، ای وای... ای درد تواَم درمان، در بستر ناکامی و ای یاد تواَم مونس، در گوشهی تنهایی و ای خاطرهات پونز، نوک تیز ته کفشم این صندل رسوایی، این صندل رسوایی گرگی تو و میشم من، جمعا به تو آویزیم آب است و سریشم من، جمعا به تو آویزیم اُگزاز و دیازپامی، جز زلفت آرامی چون زلف تو نا آرامم، رسوا و پریشم من... سِشُوار، سِشُوار، سِشُوار... دریای خزر گردم (هِی)، خواهی تو اگر جونم محصول هنر گردم، خواهی تو اگر جونم یک روز بصر گردم، یک روز نظر گردم، پانصد سر سر در گم... ای وای، ای وای، ای وای...