صورت خسته ، نگران و بی آرامش و مریض ، که قایم شده بود زیر آرایش غلیظ زخمی از خاطرات تلخ دیروز ، چشم می دوخت به خیابون سرد بی روح با تحمل سنگینی نگاه آدما ، هه ، ادامه می داد او به راه ناتمام و اولین بار برای آخرین راه ، هه ، بهتره بگم که آخرین چاه تنها ، دو دل ، تو فکر و با تعجب ، دنبال چی بود ، پول یا توجه تو روزگاری که هر کسی دنبال آشناست ، دخترک می گرده پی یه فرد ناشناس که از اون غریبه ها یه عده ماییم ، آروم اشاره زد که شیشتو بده پایین فقط می تونیم امشبو با تو باشیم و بس ، اینو گفت و نشست و دره ماشینو بست پسر می خواست سر صحبت رو وا کنه زود ، تیکه می انداخت ، منتظر واکنش بود ولی دخترک صداشو نمی شنید ، توی دنیایی بود که به سادگی نمی شه دید دیدی که بعضی وقت ها بغضی تو گلوته ، نمی خوای گریه کنی جلوی کسی که پهلوته هی ، امان از این زمان ، زمانی که دیگه برد توان از این زبان بی همراه ، بیهوده ، ره سپار این راه بی نور و هم صدا سپرده خود رو به دسته باد ، اسیر زندون لحظه ها تو دلش دردای بی کران ، خسته از حرف های دیگران اسیر مردای بی مرام و اشک می باره باز پسر گفت لعنت به این بخت بد ، خونه ی ما می مونه واسه یه وقت بعد سعی نکن با سکوتت زیر پوستم بری ، اگه پایه ای می تونیم خونه دوستم بریم خب حاضری با دو نفر باشی یا نه ، معلومه که رفتار دخترک ناشیانه است سوال تکرار شد ، حاضری باشی یا نه ، و دختر به فکر یک شب و یک آشیانه است گفت بریم من که همه چی رو از دم باختم ، گناهش پای اونا که منو پس انداختن عصبانی از خاطرات خاموش قدیمه ، پی محبت می گرده توی آغوش غریبه تو خونه ای رشد کرد که عشق نبود ، جای عشق ، فحش و مشت و زیر چشم کبود پدری که جلو مشکلات مختلف ضعیفه ، فقط زورش می رسه به دختر ظریفش با خودش گفت پشتم به کی ها قرصه ، خونوادم ، اونا رو خدا بیامرزه اون موقع کی بود احترام به حرف هاش بذاره ، حالا مجبوره که تنش رو به حراج بذاره بی همراه ، بیهوده ، ره سپار این راه بی نور و هم صدا سپرده خود رو به دسته باد ، اسیر زندون لحظه ها تو دلش دردای بی کران ، خسته از حرف های دیگران اسیر مردای بی مرام و اشک می باره باز ببین تو این قصه ها رو می شنوی و می ری بعد چند بار شنیدن ، ازش می گذری و سیری ممنون از اونی که به دیگری صدامو پاس داد بگذریم ، بریم سراغ ادامه داستانی که امروز نوشتنش رو مود من بود این یه دردیه که به خیلی ها بوده مربوط کوه غم بود ولی یه نور انبوه ، پشت کوهه واسه ناامیدی زوده هنوز کاری ندارم به این که کارش خلاف شرعه ، ولی واسه رابطه ها اول علاقه شرطه وگرنه یه روحه که روی جسمی سواره ، چه طور تو آغوشی بره وقتی حسی نداره تو این روزگار دردناک و سیاه بی شرم ، ای کاش بگه نگه دار ، من پیاده می شم راه برای ادامه دادن زیاده بی شک ، ای کاش بگه نگه دار ، من پیاده می شم (پیاده می شم،پیاده می شم) وقت واسه بیشتر گفتن نبود ، می دونم ، قصه های تو یه عمر آهنگه سخته نه ، هه ، خب خیلی سخته ، رسمش همینه (رسمش همینه،رسمش همینه)