''قسمت اول''
یه هوای گرم با جو سرد و ساکت
زندگیه شلوغ عین حال با درد و راکد
همه دوست باهم ولی فکرِ بمب و راکت
صورتا خنده دار ولی رو دل برف تا کی؟
چیزی که تو رویای منه یه قلبه پاکِ
میگن عاشقن ولی تصمیم ترک یا سازش
اینجا مزه ی زندگی کردن تلخِ ناکس
این چرخِ فلکِ، میچرخه لیکن
روال میگذره، میشه سبزا زرد دوباره
هر بِت میرسه میکنه عجز و لابه
هیشکی هم نمیزنه اینجا حرف و کامل
همه اشتباه میگیرن قلب و با عشق
فقط تو کله پزی میشه دید مغزو با چشم
آدما خیلی پیرن ، ولی حرفا تازه
زندگیه ما حکایتِ برگ و خاکه
خشک میشه برگ سَری، زمین سردِ آخه
با اینکه دنیا بزرگه ولی تنگ و تاره
اونکه بمب میسازه فکر جنگ و خمپاره
اونکه قلم میسازه فکر رنگ و رخساره
عمیق بنگر اینقدر محدود نباش
چون اصل زندگی کردن نیست این محتواش
عجیب قشنگه ولی پشتِ ویترینا
عمیق تراز این چیزاست،موضوع فقط نیست اینا
هرکی به خودش داره، به وضوح اطمینان
تو هم مِثه خودِ ما ای ، پس غرورت بیراست
چشام خیلی وقتِ خیسه،میخوام آروم پاکشون
کنم،نیازی نیست بِدم زخمامو نشون
برو تو کتابت بخون ، که ''علق'' میشه خون
من زمانی میرم بالا که قلم بدهِ جون
''قسمت دوم''
حالا وقتشه که بکشی گلنگدنو
از اینو اون یاد گرفتی علف زدنو
و این کارای بیهوده که انداختن به جونت
میدونی داری تخریب میشی از داخل، یه دونه
رفیقِ بامرام دورت و احاطه نکرده
نگاه بنداز به بعضیا ببین اراده چه کرده
از صد ها نفر رفیق فقط یکیشه با مرام
هیچ کس توی این دیار، پیدا نمیشه که برام
جواب بدهِ به سوالام تا از تَوهمات دَرام
روزا یکی یکی میرن و من مبهوت و ماتم
از این همه، فقط میاد غم ملاقاتم
اُخت گرفتم از داخل ، از تو با ماتم
خیلی وقته کسی بِم نگفته ''تا تَه باهاتم''
همیشه غم کنارم بوده ،از اول تا آخر
بازم دمش گرم، فقط اون کرد حرفمو باور
من گفته بودم که روزی، اینطوری میشه
زندگی واسمون شده یه (history teacher = معلم تاریخ)
فقط یه قافیه میخوام که کلام تهی شه
روزگار داره مات میشه ، الان تو کیشِ
خدا تاراجو آفرید اما نرسید به دادش
نشوند اونو روی زمینشو رنگ زد با مدادش
حالا هم که میشنوی اینجامو پای میکرفون
ما که اینجوری شدیم لااقل تو یه فکری کن
اینجا میشه همه چی، حتی افکار، چپاول
این اهنگ پیدا کرده با الفاظ تکامل
واجباتمون انجام میشه به رسم تظاهر
بشریت پیش میره با اصل تنازع
هدف از ازدواج فقط به قصد تقارن
همه بازیا دوستانست واسه حذف تقابل
اینجا خیلی خوشگل میرن تو نقش و تمارز
عصر عصر ارتباطات، ما نسل تبادل
مثلاً اینطوریه، ولی خوب نسلِ تباه شد
تمام پتانسیلمون میشه صرف تناقض
کرده تراوش در من قافیه
فِک کنم تا اینجا واسه نصف حرفم کافیه
''قسمت سوم''
استادم نه تو خیابون نه دانشگاهاست
شما باید رشد کنید ، پس تابش با ماست
شعلمو بکش بالا منو کم نور نبین
ما مثه زنبور کردیم تو کندو کمین
نیشِ من حرفمه که میره توی بدن
سنگینیه پامون حِس میشه تو برداشتن قدم
میخوان با تبرشون دنیا رو قفس بکنن
من با ''تبار''م زندگی رو عوض میکنم
من از دیار دردم، از ''تبار'' رستم
از نسلِ کوروشَم ، زیره غبار غُصّم
ولی همشون رفتن چیزی نموده جز غم
من یه ایرانیم ،کتاب ندارم ، پی جُزوَم
من یه ایرانیم از ''تبار'' آریایی
ولی سَرَم هر روز تو صفحه ی کار یابی
و چشم به آسمون که شاید باز تابید
خورشید لعنتی ، ولی باز راست خوابید
''قسمت چهارم''
واسه جایی ام که تو قانونش عشق نیست مجاز
همه تو لحظه زندگی میکنن، رسیک کجاست
فکرای قشنگ نکن یهو میزنن تو بُرجات
اینجا آرزو اینه که بخوابین یه شب تو اورژانس
آخه اژیرِ آمبولانسو با حصرت میبینن
اگه پیر بشی بمیری، زود از یاد میری ، نه؟
یعنی باید ناکام بمیری که محبوب بمونی
توی رویا باید تو ماشین مرغوب برونی
بزار داغ دلتو تازه نکنم من، رفیق
ایجا دلا پاک نیست وهمگیمون دست به تیغ
حتی رفیق شیشِتم بهت میکنه حسادت
ما تو آکواریومیم ، پس بی خودِ جسارت
تو اوج اسارت هم ما میخوریم خسارت
با مشکلات زندگی میکنیم اصابت
اینجا حتی شبو روزِشم (random =تصادفی ، اتفافی ) میاد
همه مشکلاتو میدونن چون واسش شعر میگن
ولی کو گوشِ شنوا مردم میخوان قِر بِدن
البته حق هم دارن چون دا ئم تو غَمن
واسه زنده موندن ، حتماً باید تو نَدن
باید غمو بیرون بِدن با شعرای شش و هشت
نه که بخوان فاز بگیرن با الفاظ گیج و لَش
تنها افکارِ مردمِ که تو قرنتینست
به وضوح میتونی ببینی تو قلم کینست
کینه از زندگی که پشت ِ شیشست
اینجا اون چیزی که خیلی وقته خشکه ، ریشست
سخت باش، سخت بمون، مثلِ مدادِ نرم
چون کشنده تَره حتی از سلاحِ گرم
تو این شهر فقط پر شدهِ از نگاهِ بد
فقط قلممه که میرسه به دادِ من
قوی باش فقط میخواد کمی اراده مَرد
نگو به خودت که شکست تو رو احاطه کرد
پس پاشو وایسا، با قدم های محکم
مطمئن باش روزی میرسی به هدف های ممتد
همیشه تلفات مثبت ، بهتره از قدم ها تو غربت
آره... اینو یادت باشه... ها...