؛[قسمت اول: کابوس]؛
روزی 10 ساعت کار 8 ساعت خواب
بقیه شم تو راس یا که نشسته تو پارک
پولاش عمرشون کوتاس
مثه برف رو تن شهر
باید یه جوری حال کنه با تنگ بودن وقت
چون به خودش قول داده هیچ وقت از رو نره
په هر دفعه از رپ فاصله میگیره
بازم برمیگرده مثه کبوتر جلد
تو سرش زده نقش
تصویرای بزرگی از فردا
میخونه از درد
هر چند میدونه تکرارین حرفاش
خستگی پا برطرف نمیشه با عوض شدن کفش
همه روزای خوب شب شدن
شبای بد سحر شدن
رد شدن ، نوارو تهش برعکس کنن
پخش کنن هی تکرار
دو سه ماه یه بار میرسه ته خط
دوباره میکنه از نو سعی
نا آشناست واسه ش معنی سرد شدن
دور ورش یه سری آدم
با ژست حق به جانب جمع شدن
هر طور هست مغزشو پر شک کنن
اونا خودشونم میدونن هیچی نمیشن
فقط میخوان راه دیگرانو سخت کنن
اونو یکی مثه منه
خسته از این وضع
خسته از مزخرفی
که این روزا بهش میگن رپ
همه ا پول و مواد میخونن
اون تو فکر فرهنگه
خسته از این فقر
؛[قسمت دوم: سرب]؛
چن وقته که گیجم
همه چیو یادم میاد از دیشب
به خودم میام همه چیو یادم میره
و فک میکنم پیرم
یه نگاه به منطق میکنمو
اصلا نمیفهمم چی هست
زیباییات بی نقص دلت بی رحم
دهن جماعتیو سرویس کردی
مام تو اون جماعتیم بی عقل
افسوس بخور مادر
بازم شب نشد بخوابم
رپو آویزون کردم از طناب
لال بی پر و بال کلاغ از همه جا بی خبر
باز بو جنگ اومد یه سریا فرار
آلودگیه فضا نه باد نه بارون
لب میخنده ولی روح ناراحته از قضا (غذا)
همینطور موندم حیرون
هی میگه چی ولی یکی هی میگه بشکون
فک کنم سفرم کوتاهه
منمو شمعو گل و پروانه
ولی بدون آرامش
حیرون هوا ابر آسمون دلگیر
ولی ساعت میگه غروب نشد
یه صدایی میگه سکوت نکن