خسته نمیشی؟
انقدر کسشره روزا
تو فکره چی؟
هی میگی شمبه کاغذ ا
باز،میشه
یسری استاد باز از خاب
کجکی پا شدن و امروز و اعصاب ندارن
تو ام که کلاً تو فضا سیر میکنی و
همه دوست و رفقات
یه مشت عملین که کلاً رو تزاشون موندن و
دارن روش فکر میکنن
آدمای شهرتم گه ان
که احساس خستگی میکنن
خسته نمیشی؟
از روزات
شبات
لباش،برات،کسشر
درار،برام
پشتش
نخ و براش روشن
فردا م
تویه رابطه که توشم
هیچ حسی نیست
و
باز میدی ادآمش
میگی
که چی خب؟
تا کی بدیم
شدم من از این داستان ا خسته
خسته نمیشی؟
از شهری که
توش
اسید شده تفرح و هر وری
روش
رو زن
و
زبون
میریزن
همه یا کون،همه دست به فرمون
یا تو خونه حمومم ندارن
تو ام دعا شب بکن واسشون
شاید هدایت بشن و شباشون
دیگه بی هدف صبح نشه،
فراوون بشن خسته از شمبه
و
براشون،نشه دغدغه چیزی که بگاشون بده
-خب که چی؟
هیچی
کلاً خسته نباشی
خسته نمیشی ا رفقا؟
کسی که قبلنا
باش حال میداد
ولی الان باش سیگارم کیریه مزش
هی میگی ازش کسشر وبعدم باش تا میکنی
تا چند وقت و چند صد روز ه دیگه
تا بشه روزی که بگا بره داستان و فیک واسه هم
از آب درایین و خلاصه بد
رد بشین از هم و منم عقب
دارم میپرسم ازت که خسته ای ازش
خسته نمیشی؟
باس صبح زود پاشی
یه نخ بکشی و بگی خستم حاجی
بعد بگیری بشینی رویه دفتر
تا ، ایده تو بیاری و بکنی توش
باس بشینی روش
تا بفهمی کوش
اون چیزی که هستی الان دمبالش
اصلن چیزی هست؟
یا تو کلاً عشق داری میکنی این چند سال
و
سرنوشت
داره میکشونتت حتماً بهشت
تو دست نوشتات از من بهت که،،،
خسته نمیشی؟
از بس تو ایسگاه
ملت و میبینی که کلاً هیچ جا نمیرسن
ولی بازم هی از این جا رد میشن و
تو توهمین ایست گاه
خسته نمیشی؟
همش یه مسیر و تو طی
میزنی چرخ فقط
تخمتم نی که
داره روزا چه جوری
شب چه مدلی
میگزره میره جلو کلاً بی خودی
خسته نمیشی؟
از سررسیدی که
هر روز جلو تر میره خالی تر
دیگه
روزا فرقی نداره باشی چت یا آواره
یا رو کار با هم زادت
یا اصلن تو اتاقت
که هر جا نگاه بهش
میکنی نیست انگار اونکه میخاد
دلت...
میدونم!
خسته نمیشی؟
از مغز ی که
بد رد میده
هربحسی شه
میفهمی رنگی که
تو دوست داری و کسی ندیده
میشی ع۳۰ره مداد و خط، تیره میکنی
بگیره،اون که میگیره گوش میده تعطیله
همشون درگیره
نقش بازی کردن تو ژانر خودشون
۳