با خشم خيره ايم
هر روز تو چشم هم
يا دور مى شم از كنارت بى تفاوت با هر قدم
به جاى لبخند هاى گرم
به هم تنه مى زنيم
من آرزوهامو بگو پس به كى بگم؟
كاش با نگاه هاى شاد
به هم سلام مى كرديم
لبخند مى زديم با اينكه پُره در ديم
كاش آفتابو مى ديديمو
نفس كشيدن آسون بود
كاش صبح بخير مى گفتيم به هم، صبح هاى زود!
اين شهرو آدماش
هر روز با همن
با نگاه هاى تلخ به هم سيلى مى زنن
يه احساس امن و خوب از منو تو شروع مى شه
با لبخندى كه مسيرش از شوش تا تجريشه...
كاش با نگاه هاى شاد
به هم سلام مى كرديم
لبخند مى زديم با اينكه دلسرديم
كاش آفتابو مى ديديمو
نفس كشيدن آسون بود
كاش صبح بخير مى گفتيم به هم، صبح هاى زود!