ای در میان جانم و جان از تو بیخبر
از تو جهان پر است و جهان از تو بیخبر
جویندگان گوهر دریای حسن تو
در وادی یقین و گمان از تو بیخبر
شب مست یار بودم و در هایهای او
حیران آن جمال خوش و شیوههای او
در هوشها فتاده نهایات بیخوشی
در گوشها فتاده سریر صدای او
شرح و بیان تو چه کنم زانکه تا ابد
شرح است و عاجز از تو بیان از تو بیخبر
جویندگان گوهر دریای حسن تو
در وادی یقین و گمان از تو بیخبر
ای در میان جانم و جان از تو بیخبر
از تو جهان پر است و جهان از تو بیخبر