لالااااااااای، لالای لالااااااااای، لالای لالااااااااای، لالای لالااااااااای، لالای
درِ سرای مغان رُفته بود و آب زده
نشسته پیر و صلایی به شیخ و شاب زده
سبوکشان همه در بندگیش بسته کمر
ولی ز ترک کله چتر بر سحاب زده
شعاع جام و قدح نور ماه پوشیده
عذار مغبچگان راه آفتاب زده
عروس بخت در آن حجله با هزاران ناز
عروس بخت در آن حجله با هزاران ناز
شکسته کسمه و بر برگ گل گلاب زده
لالااااااااای، لالای لالااااااااای، لالای لالااااااااای، لالای لالااااااااای، لالای
سلام کردم و با من به روی خندان گفت
که ای خمارکش مفلس شراب زده
که این کند که تو کردی به ضعف همت و رای
ز گنج خانه شده خیمه بر خراب زده
وصال دولت بیدار ترسمت ندهند
که خفتهای تو در آغوش بخت خواب زده
بیا به میکده حافظ که بر تو عرضه کنم
هزار صف ز دعاهای مستجاب زده
هزار صف ز دعاهای مستجاب زده
لالااااااااای، لالای لالااااااااای، لالای لالااااااااای، لالای لالااااااااای، لالای
سلام کردم و با من به روی خندان گفت
که ای خمارکش مفلس شراب زده
که این کند که تو کردی به ضعف همت و رای
ز گنج خانه شده خیمه بر خراب زده
وصال دولت بیدار ترسمت ندهند
که خفتهای تو در آغوش بخت خواب زده
بیا به میکده حافظ که بر تو عرضه کنم
هزار صف ز دعاهای مستجاب زده
هزار صف ز دعاهای مستجاب زده
دِهرره هرره، هی دی لالااااااااای، لالای
دِهرره هرره، هی دی لالااااااااای، لالای