آتش در دل فکن
برپا کن صد شرر
سوزان کوبان شکن
برکش جامی دگر
زین شام و زین پگاه
جانی دیوانه خواااه...
با من (با من)
بیگانهای (بیگانهای)
خویشم خوان و خموش (خویشم خوان و خموش )
زهرش در خون من بادا هماره نوش
در سکوتی ماتمافزا
من کناری و مرغ شیدا
با من دلخسته گوید
از چه بنشستهای تو تنها
عشق یاری در دل دارم
میدهد هر دم آزارم
شکوهها تا بر دل دارم
میگریزم از رسوایی
میستیزم با تنهایی
جام نوشین بر لب دارم
مرغ شیدا بیا بیا
شاهد نالهی حزینم شو
با نوایی به روز و شب
همصدای دل غمینم شو
ای صبا گر شنیدهای
راز قلب شکستهام امشب
با پیامی به او رسان
رهگذار دل حزینم شو
لحظهای آسمان تو بنگر
چهرهی ارغوانیام
با غم عشق او خزان شد
نوبهار جوانیام
لحظهای آسمان تو بنگر
چهرهی ارغوانیام
با غم عشق او خزان شد
نوبهار جوانیام
آتش در دل فکن
برپا کن صد شرر
سوزان کوبان شکن
برکش جامی دگر (برکش جامی دگر)
زین شام و زین پگاه (زین شام و زین پگاه)
جانی دیوانه خواااه...