(هم خوان)
وقتیچشمات باز باز ، گریه چاره ساز ، توی جادههای مهگرفته من و تو آخر خط
وقتیچشمات و می بندی که درد و غمت ، با طابوتت دفن شده جسم و تنت
روز خاک سپاریتم هوا بوی غم میده ، بارون روی کفن تو داغ نم دیده
آخه گریه چرا!؟ که من خوشحالم الان ، از رخوت دنیا و آزاد از غم ها
که این دلیل بر اینه که زنده نباشم ، شبا بیدار بمونم و تا صبح نخوابم
که دیگه نه راه پس میمونه نه راه پیش ، توی مسیرت گرگا تو لباس میش
درد زاده شده با من اینو میفهمی، که زیر بار مشکلاتتم میخندی
خدا بوده یارم ، خوب این گواه قلب ، بشکن عینک بد بینیاز چشمای هرزه
که فراموش آره چه ساده رفیق ، زخم زبونا امونت برید و سیر شدی از این دنیا به امید برزخ
که تو خوشیامم مثل یه آدم بدبخت ، باید بازی کنی، رل یه آدم احمق
که مجبوری با افکار کهنه بجنگی ، زیر بار معنیشعر به این قشنگی
باید زمزمه شه روشنایی تو دل شب ، که من رسیدم به حقیقت آخر خط ، آره ، رسیدم من به آخر خط...
(هم خوان)
وقتیچشمات باز باز ، گریه چاره ساز ، توی جادههای مهگرفته من و تو آخر خط
هر چیمیری می بینیکه نمی رسی ، چون زندگینیست اون چیزی که تو می بینی
تیریپ دنیا اینه ، باید لال بمیری ، نه این که زندگیدو روزت سخت بگیری
آره یه روزی پیری ، توی چنگش اسیری ، هیچینمی فهمی و از این دنیا میری
پس بنویس ، روی سنگ قبرم بعدا ، از این زندگیمشکلات حقا سهمم ، بیشتر از خوشیام بوده و درک درد
از پنج سالگی باهم تا بعد مرگ ...
مثل سیاه مشق یه شعر شور ، شاعر دیونه ، آره اینو می دونه که دیگه آخر خط ، نه مثل فضله ، لهش کنن و از روش آروم رًد شن
بگو چیزی بنویسن ازت که لایقت باشه ، هر جأ آزادی هست جای پای تو باشه ، آره این تنها راهش ، که آخر هر سیاهی سفیدی باشه ، آره سفیدی باشه
(هم خوان)
وقتیچشمات باز باز ، گریه چاره ساز ، توی جادههای مهگرفته من و تو آخر خط